محل تبلیغات شما

خدا نگهدارش هم اون هم این خدای مهربون عشقم رو ازم گرفت. عشقم هدیه رو برام به جای گذاشت.

 بهم میگفت این تنها یادگار من برای تو مواظبش باش نکنه چون من نباشم کاری کنی بشکنه این حاصل عشق منو و تو  من تو باهم میشویم ما حتی بعد از رفتنه من تو با هدیه من بازم"ما" میشیم نکنه هدیه رو از خودت جدا کنی و

عشقم رفت بعضی شبا بهم سر میزنه حالم و میپرسه سعی میکنه پیشم باشه کنارم باشه بازم مثله همون روز ها که به خوبی گذشت اما نمیتونه  زود میره .

  بعد از رفتنش دلم شکست نا امید از خاطرات خوبمون خونه رو ترک کردم .

آخه همه جا بوی اونو میداد خونه بدون اون هیچ معنی نداشت رفتم یه جای تازه یاد عشقم باهام بود از خونه فقط هدیه رو با خودم اورده بودم . 

هدیه کوچلو عشقم رو نگه داشتم پیش خودم یه چند سالی میگذره از رفتنش اما هنوز غم رفتنش روی قلبم سنگینی میکنه با اینکه خیلی وقته رفته بازم مثه قبلا بهم سر میزنه اما حیف که نیس ببینه چجوری به قولم عمل کردم.

راستی من هر هفته میرم پیش عشقم

هدیه دخترم آماده شو بریم سر مزار مامانی 

با تشکر salar 57

داستان تنها یادگار

اولین نوشته 8/12

عشقم ,رو ,هدیه ,سر ,تو ,خونه ,هدیه رو ,تنها یادگار ,من تو ,سر میزنه ,عشقم هدیه

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ادبي اجتماعي یاور زنوز شکوفه گیلاس ღ♥ღ یار تنهایی ღ♥ღ هر چیزی از ریاضی ...